Mittwoch

اومدم پابوس قبرت واسه خوندن زيارت
السلام اي دلبر من اومدم من از اسارت
با يه قامت خميده واسه تو غمنامه دارم
من پيشوني شکسته شرح ماتم نامه دارم
ميگم از قصه ي کوفه ميگم از خار مغيلان
کوچه هاي شهر شام و سنگ روي بام طفلان
ميگم از بزم شراب و غم دل که بي امون بود
سر تو ميون يک تشت زير چوب خيزرون بود
سر تو به نيزه ديدم ميون هزار شکوفه
من همش گريه مي کردم پشت دروازه ي کوفه
شاميا خنده مي کردند با صداي البشاره
به گل اشک رقيه به همون لباس پاره

پاشو گهواره آوردم واسه طفل شيرخواره

نگاکن مادراصغر داره قلبش میشه پاره
روي تل بودم و ديدم حرم و نشون مي دادي
خيمه ها آتيش گرفت و تشنه لب تو جون مي دادي
کو علي اصغر من لاله ي سرخ و سفيدم
کو علي اکبر من کو علمدار رشيدم
زينبت با ناله رفت و دوباره با ناله بر گشت
مي کشه از تو خجالت آخه بي سه ساله برگشت

0 Kommentare:

Kommentar veröffentlichen