Mittwoch

باور نمي کنم که رسيدم کنار تو
باور نمي کنم من و خاک ديار تو
يک اربعين گذشته و من پير تر شدم
يک اربعين گذشت و شدم همجوار تو
يک اربعين اسير بلايم اسير عشق
يک اربعين دچار فراقم دچار تو
يک اربعين دويده ام و زخم ديده ام
دنبال ناله هاي يتيمان زار تو
يک اربعين بجاي همه سنگ خورده ام
يک اربعين شده بدنم سنگ سار تو
يک اربعين به گريه ي من خنده کرده اند
لبهاي قاتلان تو و نيزه دار تو
مثل رباب مثل همه تار تر شده
چشمان خسته ي من چشم انتظار تو
روز تولدم که زدم خنده بر لبت
باور نداشتم که شوم سوگوار تو
با تيغ و  تير و دشنه تو را بوريا کنند
با سنگ و تازيانه مرا داغدار تو
يادم نمي رود به لبت آب آب بود
يادم نمي رود بدن غرقه خار تو
مانده صداي حرمله در گوش من هنوز
پستي که نيزه زد به سر شيرخوار تو
حالا سرت کجاست که بالاي سر روم
گريم براي زخم تن بي شمار تو
من نذر کرده ام که بخوانم در علقمه
صد فاتحه براي يل تکسوار تو

0 Kommentare:

Kommentar veröffentlichen